علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

شیطونیهای علی مرتضی(2)

91.10.5 داشت بارون میومد وتو از صدای  شر شرش خوشت میومد ومنم پنجرهی اتاقو بازکردم وهردومون دستمون رو گرفتیم زیر بارون میدونی بارونش منو یاد صومعه سرا مینداخت وبدجوری دلم گرفت... اینجا بغل بابایی باهم دارین بارونو تماشا میکنید ودست تو زیر رحمت خدا.. اینجا هم رفتیم سر زمین جدو وکنارای کوچیک ترش از درختای زمین جدو چیدیم که به زبون محلی بهشون میگن تی تک 91.10.14  روز اربعین خونه ی جدو(باباجونی)حلیم داشتن اون روز من مریض بودم وهمش خواب وبعد از بیدار شدن هم تو اینطوری وروجک بازی کردی ،حلیمو روی هیزم درست کردن وخیلی خوشمزه شده بود البته منو تو آخرش رسیدیم ونرسیدیم دیگو هم بزنیم خوبیه ...
30 دی 1391

شیطونیهای علی مرتضی(1)

ی روز که میخواستم لباس بشورم  همش میومدی دست میزاشتی توی آب،هوا هم سرد بود و ممکن بود سرما بخوری ومن تصمیم  گرفتم این طوری سرگرمت کنم.91.10.3 اینم از هنرت با آب و قلم موی رنگ سجده ی پسره گلم که اوایل درزا میکشیدی ولی الان بهتر میتونی سجده کنی. موقعخوندن زیارت عاشورا بدون اینکه بهت بگیم میشینی بین منو بابا ودستاتو به شکل دعا میگیری وآروم میشینی ،ی بارم توی صفر که بابا نوار دعای ندبه گذاشته بود تو همین کارو کردی که منو بابا کلی ذوقیدیم 91.10.1 از وقتی اومدیم توی خونه ی جدید کنار یخچال جایی برای خرابکاریت شده اونجا قایم میشی ودور از چشم ما خودتو راحت میکنی بع...
30 دی 1391

مهسا نی نی جدیدما

مهسا خانمی خواهر کوچیکتره فائزه خانم دختر عمه زینب در 20 آبان 91 به دنیا اومد نمیدونی روز به روز شیرینتر میشه وتوهم چسبیدی بهش که یا بوسش کنم یا بوسم کنه گاهی اوقات میگی دستشو بزار تو دستم ،خدا میدونه توی آینده قراره چه اتفاقی بیوفته،تازه تا عمه زینب میاد خونمون میپریوبا خوشحالی میگی نی نی ....نی نی ... مها وابجی فائزش اینجا هم توی شب یلدا که حسابی گیر داده بودی بغلش کنی مهسا خانم گریه میکرد بابا ولم کن توهم انگار نه انگار... سوکش میدادی انگشتاتو نگاه کن.. ...
30 دی 1391

عکسهایی از امپراطور ما...

اینجا هد بابا رو زدی ببین چ شیرین شدی عزیزم اینجا 23 ماهته خرابکاری های جنابعالی توی خونه ی جدید حس امپراطوری پسرم:کنترل بدین من،اینم از بالشت ،خوب حالا هم هرشبکه ای ک من میخوام شما هم نگاه کنید... اینجا موقعی بود ک مشغول فرش کردن خونه بودیم وشما اینجوری با پسرعموهات وپسرعمه هات با کارتن یخچال بازی میکردید   اینجا توی اتاق قبلی بود ک بالشت میزاشتی زیر پات وکلید برقو میزدی،روشن،خاموش ،روشن،خاموشو.... ...
23 دی 1391

علی مرتضی امروز بعد از خوب شدن...

امروز بابایی ماروبرد بیرون عمه فاطمه وشوهرشو پسرش امیر محمد هم اومدن کلی بیرون شهر چرخیدیم راستی این کاپشن آبی خوشکل ک خیلی بهت میاد رو دوروز پیش برات خریدم واینجا اولین باریه ک تنت کردی فدات شم ...
23 دی 1391

علی مرتضی وقتی مخملک گرفته بود....

  ببین پسر قشنگم صورت قشنگت به چه روزی افتاده البته الان خداروشکر بهتر شدی،من فکرنمیکنم مخملک باشه آخه مخملک بیماری سختیه و وتو از علائمش فقط جوشهای ریزو داشتی این علائم مخملک:  گلودرد - لوزه‌هاي ملتهب - تب 40 درجه - دل درد - لكه‌هاي كوچك جوش كه از سينه و گردن شروع ميشود و سپس بجز دور دهان به همه جاي بدن انتشار مي‌يابد ومن میگم این جوشهای صورتت بخاطره بازی با نفت بخاریه،هروقت بابا بخاریو پر میکرد توی می اومدی ودست میزدی به در بخاری ودست نفتی رو ب سروصورتت میزدی ک من یادم رفته بود ب دکتر بگم. ...
23 دی 1391

عکسهای کاکل زری (محرم 91)

اینجا علی مرتضی جان ١٣ روزته واین لباس رو از کربلا برات اوردن وچون زردیت بال بود این لباس رو تنت کردم و از امام حسین خواستم خوبت کنه١٣ اسفند ٨٩   محرم ٩٠ علی مرتضی ١٠ ماهه   محرم ٩١ پسرم گلم ٢٢ماهه(همون لباس ک شلوارش کوچیک شده) سینه زدن پسرم ک ی دشداشه مشکی خوشکلترش کرده شب هفتم محرم ی مراسم میگیرن ک ب این شکل هرکس ک نیت داره در حدی ک در توانش هست ی سینی پرمیکنه ک مهم ترین چیزش شمع وشیرینیه وبرات جالب بود بخصوص وقتی شمعارو روشن کردیم فکر کردی تولد وکلی شیرینی خوردی،از این سینیا هرکسی به نیت چیزی برمیداره واگه حاجت روا شد میتونه سال بعد یاخودش ی سینی...
23 دی 1391

شرح شهادت امام رضا(ع) در منابع اسلامی

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی در روایتی از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.» درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بیشتر عالمان شیعه و همچنین تعداد زیادی از علمای اهل سنت، قائل هستند که آن حضرت مسموم و شهید شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهایی وجود دارد؛ اما قول مشهور این است که آن حضرت، توسط «مأمون» خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسید. برخی از علمای اهل سنت بر این نظرند که مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نکرده است و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می‌کنند. از جمله آن دلائل این اس...
23 دی 1391

ادامه ی ماجرای سفر به آمل

خوب قلب مامان تا اونجا رسیدیم که من همراه ام لیلا مشغول درست کردن شام بودیم تو هم گرسنه بودی وبه هر کاسه ای ک روی سینگ میزاشتم چنگ میزدی،برای یک لحظه فقط یک لحظه غلت نزدیک بود ی اتفاق وحشتناک برات بیفته ،من  ی کاسه پر از روغن داغ رو روی سینگ گذاشتم وحواسم بود ک دور از دسترس تو بزارم ولی نمیدونم چ طوری دست بهش رسید و من توی یک لحظه دیدمت وجیغ زدم ورفتم طرفت وااااااااااااااای خدای من نزدیک بود چ اتفاقی برات بیفته ،اتفاقی ک اگه می افتاد حتی ممکن بود دور از جونت،جونتو از دست بدی،نمیدونم چ طور اون لحظه حواسم به طرف تو جمع شد ونزاشتم اون اتفاق برات بیفته،بقول ام لیلا گاهی حواسمون رو جمع میکنن،منظورش ماورا بود وبنظرم واقعا هم همین طور بود و...
22 دی 1391

خدا رو شکر اوضاع بهتره....

سلام فدات شم خدارو شکر ک حالت خوب شده منو بابایی هم خوبیم واز همه مهم تر دادایی(مامان بابا)بعد از بستری شدن وانجام انژوگرافی حالش بهتره ودکتر گفته:فقط یکی از رگای قلبش 40% گرفتگی داره ک با نخوردن چربی وريیم اونم رفع میشه ،راستشو بخوای از وقتی شنیدم ک مشکل دادایی حاد نیست خیلی حالم بهتر شده وامید ب زندگیم از 100 هم زده بالا،همش مراقبشم ولباساشو هم خودم میشورم وهمه ی کارهارو انجام میدم تا حالش هرچه زودتر خوب بشه،هیچ منتی هم سر هیچ کس ندارم چون من این کارهارو برای مادر خودم انجام میدم ،چون ی مادر شوهر خوب مث مادر آدم میمونه ،نمیدونی توی اون روزایی ک حالش بد بود هر غذایی ک درست میکردم مزه نداشت چون از سر بی حوصلگی درست میکردم وحتی خودم هم از خو...
22 دی 1391